طلبه سرباز

درمقابله با مسائل زندگی آرام و صبور باشید ....

ارسال شده در 25 مهر 1397 توسط منو دوتا دخترام در بدون موضوع, خدا

 در مقابله با مسائل زندگي آرام و صبور باشيد, به خداوند شكايت نكنيد, نگران آينده نباشيد, به خدا اعتماد كنيد و همه چيز را به بزرگي و عشق او بسپاريد. خداوند از همه مسائل ما بزرگ تر است, خدا راه حل مسائل ما را بهتر ميداند, خدا از درون ما باخبر است, مشكلات را از تخت پادشاهي پايين بكشيد و به خود بگوييد “خدا از همه چيز بزرگتر است". ” خدا بر همه چيز تواناست". ” خدا از همه چيز آگاه است". پس رها كنيد و رها شويد خداوند، با همه عظمت و شكوهش با همه بخشش و مهرباني اش با همه بزرگي و عشق خدايي اش همراه و يار و ياور ماست. خود گفته است. “فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ” او به ما بسيار نزديك است و ما را اجابت مي كند…

بزرگ خدا عشق نظر دهید »

خدامارو ببخش

ارسال شده در 25 مهر 1397 توسط منو دوتا دخترام در بدون موضوع, خدا

پادشاهی از حکیمی پرسید: خداوندی که تو می پرستی چه می خورد ، چه می پوشد ، و چه کار می کند ؟ حکیم اندکی تامل کرد و پاسخ داد : غم بندگانش را میخورد ، که میفرماید: من شما را برای بهشت و قرب (نزدیکی) خود آفریدم ، چرا دوزخ را برمی گزینید؟ رازها و گناهان بندگانش را می پوشاند و کار خداست که شاهی را در خلعت غلام، و غلامی را در خلعت شاه حاضر نماید …

بهشت خدا دوزخ 1 نظر »

خدا

ارسال شده در 25 مهر 1397 توسط منو دوتا دخترام در خدا

​
 

خدا دلنوشته دوست نظر دهید »

جوانمردی به جان است نه به جامه!!!

ارسال شده در 25 مهر 1397 توسط منو دوتا دخترام در بدون موضوع

مردی نزد جوانمردی آمد و گفت: تبرکی ميخواهم. جامه ات را به من بده تا من نيز هم چون تو از جوانمردی بهره اي ببرم. جوانمرد گفت: جامه ی مرا بهايی نيست. اما سوالی دارم؟ مرد گفت: بپرس. جوانمرد گفت: اگر مردی چادر بر سر کند زن میشود؟ مرد گفت: نه. جوانمرد گفت: اگر زنی جامه ی مردانه بپوشد مرد می شود؟ مرد گفت: نه. جوانمرد گفت: پس در پی آن نباش که جامه ی از جوانمردان را در بر کنی که اگر پوست جوانمرد را هم در بر کشی جوانمرد نخواهی شد، زيرا جوانمردی به جان است نه به جامه!

نظر دهید »

امانت دار باشیم ...خیلی جالب بود

ارسال شده در 25 مهر 1397 توسط منو دوتا دخترام در بدون موضوع

روزی مردی قصد سفر کرد، پس خواست پولش را به شخص امانت داری بدهد. پس به نزد قاضی شهر رفت و به او گفت: به مسافرت می روم، می خواهم پولم را نزد تو به امانت بگذارم و پس از برگشت از تو پس بگیرم. قاضی گفت: اشکالی ندارد پولت را در آن صندوق بگذار پس مرد همین کار را کرد. وقتی از سفر برگشت، نزد قاضی رفت و امانت را از خواست. قاضی به او گفت: من تو را نمی شناسم. مرد غمگین شد و به سوی حاکم شهر رفت و قضیه را برای او شرح داد، پس حاکم گفت: فردا قاضی نزد من خواهد آمد و وقتی که در حال صحبت هستیم تو وارد شو و امانتت را بگیر. در روز بعد وقتی که قاضی نزد حاکم آمد، حاکم به او گفت: من در همین ماه به حج سفر خواهم کرد و می خواهم امور سرزمین را به تو بدهم چون من از تو چیزی جزء امانتداری ندیده ام. در این وقت صاحب امانت داخل شد و به آن ها سلام کرد و گفت: ای قاضی من نزد تو امانتی دارم. پولم را نزد تو گذاشته ام. قاضی گفت: این کلید صندوق است. پولت را بردار و برو. بعد دو روز قاضی نزد حاکم رفت تا درباره ی آن موضوع با هم صحبت کنند. پس حاکم گفت: ای قاضی امانت آن مرد را پس نگرفتیم مگر با دادن کشوری به تو! حالا با چه چیزی کشور را از تو پس بگیریم؟! سپس دستور به برکناری آن داد.

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 21
  • 22
  • 23
  • ...
  • 24
  • ...
  • 25
  • 26
  • 27
  • ...
  • 28
  • ...
  • 29
  • 30
  • 31
  • ...
  • 33
 خانه
 شماعذارا بخوریدما پول آن لا از نوه تان میگیریم....جالبه انتخاب هارا جدی بگیریم مادر قبال آیندگان مسؤولیم
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

طلبه سرباز

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آموزنده
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خدا
  • دانستنی ها
  • دل نوشته
  • دل نوشته
  • زندگی
  • طب
  • غدیرشناسی
  • یامهدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
http://yavarden.kowsarblog.ir/