طلبه سرباز

همیشه سعی کن برای خوشحالیت ببخشی نه بستانی...داستان خیلی خوبی بود....

ارسال شده در 4 آبان 1397 توسط منو دوتا دخترام در آموزنده

 بزرگى با شاگردش از باغى میگذشت. چشمشان به یک کفش کهنه افتاد.. شاگرد گفت : گمان میکنم این کفشهای کارگرى است که در این باغ کار میکند، بیایید با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببینیم و بعد کفشها را پس بدهیم و کمى شاد شویم. استاد گفت : چرا براى خندیدن خودمان او را ناراحت کنیم؟ بیا کارى که میگویم انجام بده و عکس العملش را ببین. مقدارى پول درون آن کفش قرار بده. شاگرد هم پذیرفت و بعد از قرار دادن پول، مخفى شدند. کارگر براى تعویض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همین که پا درون کفش گذاشت متوجه شیئى درون کفش شد و بعد از وارسى ، پول ها را دید با گریه، فریاد زد : خدایا شکرت..! خدایی که هیچ وقت بندگانت را فراموش نمیکنى..!  میدانى که همسر مریض و فرزندان گرسنه دارم و در فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رویی به نزد آنها باز گردم و همین طور اشک میریخت. استاد به شاگردش گفت : همیشه سعى کن براى خوشحالیت، ببخشى نه بستانی…!

استاد شاگرد کارگر کفش نظر دهید »

یادت باشه در هرشرایطی که باشی مردم برای تو حرف در میارن....

ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط منو دوتا دخترام در آموزنده

دوست قدرتمندم! یادت باشه در هر شرایطی که باشی مردم برای تو حرف درمیارن. اگه قرار باشه حرف مردم روی تو تاثیر بذاره شک‌ نکن نمیتونی زندگی کنی چرا فکر میکنی باید همه رو راضی نگه داری! تو‌ خودت باش! هر کس خوشش نیومد که نیومد اصلا مهم نیست اگه خودت رو بازیچه دست حرف مردم بدهی! این میشود نقطه ضعف تو میشود چکشی که با آن به سرت بکوبند و تو را اذیت کنند چون دیگر نقطه ضعف تو را پیداکرده اند. آخرش فکر میکنی چی میشه یک‌ من ناراحت بوجود میاد که هم خودت و هم خانواده ات رو نابود میکنی گاهی باید خودت رو به بیخیالی بزنی! همین…

حرف مردم نظر دهید »

اگر در روز رستاخیز خداونث بگوید چه آورده ای چه خواهی گفت؟؟؟

ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط منو دوتا دخترام در خدا

 بايزيد بسطامی را پرسيدند: اگر در روز رستاخيز خداوند بگويد چه آورده ای؛ چه خواهی گفت؟ بايزيد فرمود: وقتی فقيری بر کريمی وارد می شود، به او نمی گويند چه آورده ای! بلکه می گويند چه می خواهی؟ زندگی يک پاداش است، نه يک مکافات. فرصتی است کوتاه تا ببالی، بيابی، بدانی، بينديشی، بفهمی و زيبا بنگری و در نهايت در خاطره ها بمانی…

خداوند رستاخیز روز نظر دهید »

انسان ها از ظاهر خوفناک من میمیرند نه بخاطر نیش زدنم...جالبه

ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط منو دوتا دخترام در آموزنده

روزی زنبور و مار با هم بحثشان شد. مار گفت: «انسان‌ها از ترس ظاهر خوفناک من می‌ میرند نه به خاطر نیش زدنم.» اما زنبور قبول نکرد. مار برای اثبات حرفش با زنبور قراری گذاشت. آنها رفتند و رفتند تا رسیدند به چوپانی که در کنار درختی خوابیده بود. مار رو به زنبور کرد و گفت: «من او را می‌گزم و مخفی می‌شوم و تو در بالای سرش سر و صدا ایجاد کن و خود نمایی کن.» مار نیش زد و زنبور شروع به پرواز کردن در بالای سر چوپان کرد. چوپان فورا از خواب پرید و گفت: «ای زنبور لعنتی» و شروع به مکیدن جای نیش و تخلیه زهر کرد. مقداری دارو بر روی زخمش قرار داد و بعد از چند روز بهبودی یافت. مدتی بعد که باز چوپان در همان حالت بود، مار و زنبور نقشه دیگری کشیدند. این بار زنبور نیش می‌زد و مار خودنمایی می‌کرد. این کار را کردند و چوپان از خواب پرید و همین که مار را دید از ترس پا به فرار گذاشت و به خاطر وحشت از مار دیگر زهر را تخلیه نکرد و ضمادی هم استفاده نکرد. چند روز بعد چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد.! برخی بیماری‌ها و کارها نیز همین گونه هستند. فقط به خاطر ترس از آنها، افراد نابود می‌شوند یا شکست می‌ خورند. بیماری سرطان از جمله بیماری‌هایی است که دلیل عمده مرگ و میر بیمارانش باخت و تضعیف روحیه آنان است.

ترس زنبور مار نیش چوپان نظر دهید »

هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیس چون به مهربانی ماذرش ایمان داردای کاش ایمانی از جنس کودکانه داشته باشیم به خدا...

ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط منو دوتا دخترام در خدا, آموزنده

زنی که صاحب فرزند نمی‌ شد پیش پیامبر زمانش می ‌رود و میگوید: از خدا فرزندی صالح برایم بخواه. پیامبر دعا میکند ، وحی میرسد که آن زن را بدون فرزند خلق کردم. زن میگوید خدا رحیم است و میرود. سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است. زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود. سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش میبیند. با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد؟ او که بدون فرزندخلق شده بود!؟ وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر میکند، از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود… ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواری است به نام اعتماد. پس اگر دوست داری به آرزويت برسی با تمام وجود به او اعتماد کن. هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست! زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد. ای کاش ايمانی از جنس کودکانه داشته باشيم به خدا..

ایمان خدا زن فرزند پیامبر نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 33
 خانه
 شماعذارا بخوریدما پول آن لا از نوه تان میگیریم....جالبه انتخاب هارا جدی بگیریم مادر قبال آیندگان مسؤولیم
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

طلبه سرباز

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آموزنده
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خدا
  • دانستنی ها
  • دل نوشته
  • دل نوشته
  • زندگی
  • طب
  • غدیرشناسی
  • یامهدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
http://yavarden.kowsarblog.ir/