طلبه سرباز

گاهی مشاجره با احمق ماراهم احمق جلوه میدهد

ارسال شده در 24 مهر 1397 توسط منو دوتا دخترام در بدون موضوع

شغالی به شير گفت: با من مبارزه ڪن. شير نپذيرفت. شغال گفت: نزد شغالان خواهم گفت شير از من می ‌هراسد! شير گفت: سرزنش شغالان را خوشتر دارم از اينڪه شيران مرا مسخره ڪنند ڪه با شغالی مبارزه ڪردم…! گاهی وقتها مشاجره با یڪ احمق، ما را هم احمق جلوه می دهد…

1 نظر »

عشق به این میگن

ارسال شده در 24 مهر 1397 توسط منو دوتا دخترام در بدون موضوع

شاید باور نکنید ولی، این مرد چینى ۵۰ سال از عمرش را صرف ساختن ۶۰۰۰ پله در کوهستان کرد تا همسرش بتواند همراه او از کوه بالا برود! عشق به این میگن.

نظر دهید »

آیا اگرازچیزی بترسیم برایمان اتفاق میافتد؟؟؟

ارسال شده در 24 مهر 1397 توسط منو دوتا دخترام در بدون موضوع

آیا اگر از چیزی بترسیم برایمان اتفاق میافتد؟ درصد آن خیلی کم است، مگر اینکه آن را بسیار بپرورانیم و روی آن زیاد تمرکز کنیم! حضرت یعقوب با ترس همیشگیِ از دست دادن یوسف، دچار جدایی شد، نه یوسف چرا که یوسف عزیز مصر شد! یعقوب نتوانـست از قانونِ رهایــی از دلبستگی استفاده کند و زمانی که متوجه این قانون شد، یوسف را یافت!

نظر دهید »

شما قدر عمرتان را بدانید...

ارسال شده در 24 مهر 1397 توسط منو دوتا دخترام در بدون موضوع

 مردی ثروتمند، عزرائیل نزدش آمد تا جانش را بگیرد. گریه و زاری کرد و مهلت خواست، اما عزرائیل نپذیرفت. گفت: همه دارایی ام را بگیر و فقط یک روز به من مهلت بده. باز هم فایده ای نداشت. مرد گفت: پس فقط به اندازۀ نوشتن یک جمله به من وقت بده. عزرائیل پذیرفت. او نوشت: من خواستم یک روز عمرم را 300هزار دینار بخرم، اما نفروختند. شما قدر عمرتان را بدانید، چون نه فروختنی است و نه خریدنی… از کتاب «زندگی کن»

1 نظر »

به یاد داشته باشیم برای خشنود کردن کسانی که دوست داریم باید سعی و تلاش زیادی انجام دهیم

ارسال شده در 24 مهر 1397 توسط منو دوتا دخترام در بدون موضوع

 پیرمردی با همسرش در فقر زیاد زندگی میکردند. هنگام خواب ، همسر پیرمرد ازاو خواست تا شانه برای او بخرد تا موهایش را سرو سامانی بدهد. پیرمرد نگاهی حزن امیز به همسرش کرد و گفت که نمیتوانم بخرم حتی بند ساعتم پاره شده و در توانم نیست تا بند جدیدی برایش بگیرم. پیرزن لبخندی زد و سکوت کرد. پیرمرد فردای انروز بعد از تمام شدن کارش به بازار رفت و ساعت خود را فروخت و شانه برای همسرش خرید. وقتی به خانه بازگشت شانه در دست با تعجب دید که همسرش موهایش را کوتاه کرده است و بند ساعت نو برای او گرفته است. مات و مبهوت اشکریزان همدیگر را نگاه میکردند. اشکهایشان برای این نیست که کارشان هدر رفته است برای این بود که همدیگر را به همان اندازه دوست داشتند و هرکدام بدنبال خشنودی دیگری بودند. به یاد داشته باشیم، اگر کسی را دوست داری یا شخصی تو را دوست داشته باشد باید برای خشنود کردن او سعی و تلاش زیادی انجام دهی…

1 نظر »
  • 1
  • ...
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • ...
  • 28
  • ...
  • 29
  • 30
  • 31
  • ...
  • 32
  • 33
 خانه
 شماعذارا بخوریدما پول آن لا از نوه تان میگیریم....جالبه انتخاب هارا جدی بگیریم مادر قبال آیندگان مسؤولیم
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

طلبه سرباز

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آموزنده
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خدا
  • دانستنی ها
  • دل نوشته
  • دل نوشته
  • زندگی
  • طب
  • غدیرشناسی
  • یامهدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
http://yavarden.kowsarblog.ir/